ازهمه چیز و از همه جا

تنها ترین تنها منم

ازهمه چیز و از همه جا

تنها ترین تنها منم

۵۵ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

تل متل یه مورچه🐜

قدم میزد تو کوچه👣

اومد ی کفش ولگرد👞

پای اونو لگد کرد👞

مورچه ی پاش شکسته🐜

راه نمیره نشسته🐜

بابرگی پاشو بسته🍁

نمیتونه کارکنه🐜

دونه هارو بار کنه💥

تو لونه انبار کنه⚡️


حتما داری با ریتم میخونی؟؟؟!!!

از سنت خجالت بکش :-|😄
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۲۳:۱۹
زهرا ولدبیگی
بابابزرگم عاشق شعره
اومد بمن گفت بیا مشاعره گفتم باش
گفت سفرکردم ولی بامرد ناشی



منم هول شدم گفتم خری گم کرده ام شاید تو باشی
دندون مصنوعیاشو دکترا بزور از گردنم کشوندن بیرون😂😂😂😂
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۲۳:۱۶
زهرا ولدبیگی
تو اتوبوس عطسه کردم"🚎 🚌
واکنش حضار: 😳

زهر مار ، حالا همه مریض میشن . آقا شما میتونستی با آژانس بری محل کارت .خلاصه هرکسی چیزی بارم کرد😒



ده دقیقه بعد یه دختره عطسه کرد
واکنش حضار :😍
یاااا صاحب صبر
عافیت باشه
ایشالا خیره
بخاری هارو روشن کنین
آقا اون پنجره رو ببند یخ کردن همه !!!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۲۳:۱۳
زهرا ولدبیگی
دقت کردین زن و شوهرا وقتی با هم خوبن به هم میگن
دیونه
غلط کردی
بیشور
خل و چل


وقتی باهم بد میشن :
شما خودت فرمودی
نخیر آقای محترم
هر طور میلتونه خانم
مملکت نیست که دیوونه خونس
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۲۳:۱۰
زهرا ولدبیگی
گلایه های یک پسر از دختران: 😾

🎋🎀 @jokmiz 💯🎀🎋

همه جوره باهاتون هماهنگ شدیم

موهاتونو بلند کردید،موهامونو بلند کردیم 💇
ابروهاتونو برداشتید،ابروهامونو برداشتیم 😟
دماغتونو عمل کردید،دماغمونو عمل کردیم 👃
صورتتونو بند انداختین،صورتمونو بند انداختیم 🍈
موهاتونو مش کردید، موهامونو مش کردیم 👦🏻



ولی خداییش ساپورت خیلی تنگه! 😩😂
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۵۴
زهرا ولدبیگی
معلم یه نگاهی به احمد و کامران و من که پای تخته بودیم کرد و گفت: چرا درس نخوندید؟
سرمونو انداختیم پایین...
بعد اومد نزدیکمون و چوبی رو که توی دستش بود داد به من و گفت: منو بزن
گفتم: چی؟!
گفت: بزن... حتما من درست درس ندادم که شما خوب یاد نگرفتی...



منم دیدم حرفش منطقیه!
به همین برکت اینقدر زدمش اینقدر زدمش،
که اگه ناظم نیومده بود کشته بودمش!!

من روی نوع آموزش حساسم!!!
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۴۶
زهرا ولدبیگی
ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ 110

.

.

.

.

.
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭ ﭘﻠﻴﺲ !!!
ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﺑﻔﺮﻣﺎﺋﻴﺪ ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﮐﻤﮏ ! ﻳﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻣُﺮﺩﻩ ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ !!!
ﮔﻔﺖ : ﻳﺎ ﺍﺑﻮﺍالفضل کجایی؟. گفتم:قبرستون. هیچی دیگه الان به قید وثیقه آزادم. من بد شانسیمو از همون دوران بچگی وقتی که تخم مرغ رو کاشتم بهش آب دادم ولی مرغ نشد فهمیدم
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۰۸
زهرا ولدبیگی
دوست دخترم زنگ زده میگه کجایی؟

منم تو مترو بودم گفتم امام خمینی ام
🎋🎀 @jookmiz 💯🎀🎋



گفت: ای وای شمایید.... 😳
من شماره دوست پسرم رو گرفته بودم 😳
ببخشید مزاحم شدم.


قطع کرد 😐😐😳😂

میفهمییییییی؟ قطع کرد 😳😳😂😂
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۰۵
زهرا ولدبیگی
یه روز تو یه تیمارستان …
دکتره می خواست از بیماراش تست بگیره


یه عکس ماشین میزاره جلوی همه
میگه هرکی این ماشین رو هول داد روشن کرد میره خونه اش
همه رفتن هول بدن که برن خونه به جز یک نفر !
دکتره خوشحال شد با خودش گفت این پس خوب شده …
بهش گفت ببینم تو چرا ماشین رو هل نمیدی ؟!
گفت اینا خنگن سویچ دست منه !!! 😂
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۲۳:۴۷
زهرا ولدبیگی
پسر: سلام گلم چطوری؟ 😊
دختر: سلام، اصلا خوب نیستم، برام خواستگار اومده...😭
خانوادم هم راضین....😭
دختره میزنه زیر گریه و میگه الانم مامان پسره اومده منو ببینه.....😭

بابام هم اگه خوشش بیاد مجبورم میکنه قبول کنم!!😭😭
پسر: پاشو برو پیششون اشکاتم پاک کن، دوست ندارم مامانم اینطوری ببینتت!😊😊


.
برگرفته از کتاب های تخیلی گنجشک ها قهوه میخورن. خرها پرواز می کن😐
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۵:۰۹
زهرا ولدبیگی