ازهمه چیز و از همه جا

تنها ترین تنها منم

ازهمه چیز و از همه جا

تنها ترین تنها منم

۱۹۹ مطلب توسط «زهرا ولدبیگی» ثبت شده است

معلم یه نگاهی به احمد و کامران و من که پای تخته بودیم کرد و گفت: چرا درس نخوندید؟
سرمونو انداختیم پایین...
بعد اومد نزدیکمون و چوبی رو که توی دستش بود داد به من و گفت: منو بزن
گفتم: چی؟!
گفت: بزن... حتما من درست درس ندادم که شما خوب یاد نگرفتی...



منم دیدم حرفش منطقیه!
به همین برکت اینقدر زدمش اینقدر زدمش،
که اگه ناظم نیومده بود کشته بودمش!!

من روی نوع آموزش حساسم!!!
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۴۶
زهرا ولدبیگی
ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ 110

.

.

.

.

.
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭ ﭘﻠﻴﺲ !!!
ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﺑﻔﺮﻣﺎﺋﻴﺪ ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﮐﻤﮏ ! ﻳﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻣُﺮﺩﻩ ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ !!!
ﮔﻔﺖ : ﻳﺎ ﺍﺑﻮﺍالفضل کجایی؟. گفتم:قبرستون. هیچی دیگه الان به قید وثیقه آزادم. من بد شانسیمو از همون دوران بچگی وقتی که تخم مرغ رو کاشتم بهش آب دادم ولی مرغ نشد فهمیدم
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۰۸
زهرا ولدبیگی
دوست دخترم زنگ زده میگه کجایی؟

منم تو مترو بودم گفتم امام خمینی ام
🎋🎀 @jookmiz 💯🎀🎋



گفت: ای وای شمایید.... 😳
من شماره دوست پسرم رو گرفته بودم 😳
ببخشید مزاحم شدم.


قطع کرد 😐😐😳😂

میفهمییییییی؟ قطع کرد 😳😳😂😂
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۰۵
زهرا ولدبیگی
یه روز تو یه تیمارستان …
دکتره می خواست از بیماراش تست بگیره


یه عکس ماشین میزاره جلوی همه
میگه هرکی این ماشین رو هول داد روشن کرد میره خونه اش
همه رفتن هول بدن که برن خونه به جز یک نفر !
دکتره خوشحال شد با خودش گفت این پس خوب شده …
بهش گفت ببینم تو چرا ماشین رو هل نمیدی ؟!
گفت اینا خنگن سویچ دست منه !!! 😂
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۲۳:۴۷
زهرا ولدبیگی
پسر: سلام گلم چطوری؟ 😊
دختر: سلام، اصلا خوب نیستم، برام خواستگار اومده...😭
خانوادم هم راضین....😭
دختره میزنه زیر گریه و میگه الانم مامان پسره اومده منو ببینه.....😭

بابام هم اگه خوشش بیاد مجبورم میکنه قبول کنم!!😭😭
پسر: پاشو برو پیششون اشکاتم پاک کن، دوست ندارم مامانم اینطوری ببینتت!😊😊


.
برگرفته از کتاب های تخیلی گنجشک ها قهوه میخورن. خرها پرواز می کن😐
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۵:۰۹
زهرا ولدبیگی
ﺭﻭﺯﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺑﺎ ﻫﻢ بحث شاﻥ ﺷﺪ!
ﻣﺎﺭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺱِ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﻓﻨﺎﮎِ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﯿﺶ ﺯﺩﻧﻢ!
ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻤﯽ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ.
ﻣﺎﺭ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﺮﻓﺶ، ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ؛ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﻡ ﻭ ﻣﺨﻔﯽ ﻣﯿﺸﻮﻡ؛ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻦ!
ﻣﺎﺭ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻓﻮﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻟﻌﻨﺘﯽ! ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﺟﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﻭ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺯﻫﺮ ﮐﺮﺩ.
ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻤﺶ مرهم کرد ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﯾﺎﻓﺖ.
چندی گذشت و ﺳﭙﺲ ﻣﺎﺭ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ
ﻧﻘﺸﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ:
ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ!
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ!
ﺍﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻭﺣﺸﺖ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ، ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﻧﻨﻤﻮﺩ!
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ، ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ ﻭ ﻧﯿﺶ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻣﺮﺩ...!!!
ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ از ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻧﯿﺰﻫﻤﯿﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ.
بیشتر ﻣﻮﺍﻇﺐ باورها و ﺗﻠﻘﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ مان ﺑﺎﺷﯿم!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۴:۴۱
زهرا ولدبیگی
پسره یه روز که تو خونشون تنها بوده میره حموم!

به هوای اینکه کسی خونه نیست همونجوری لخت میاد بیرون که حوله برداره!
یه دفعه میبینه خواهرش تو خونه‌ست، بدو بدو میره تو اتاق درو میبنده

حیوونی خیلی خجالت میکشه! دولا میشه از سوراخ کلید نگاه کنه ببینه خواهرش داره چیکار میکنه!
میبینه خواهرش داره میدوئه بیاد سمت در.
پسره هم میترسه سریع درو قفل میکنه!😰
بر میگرده میبینه دوستای خواهرش تو اتاق نشستن😧😂😂
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۲:۲۰
زهرا ولدبیگی
برا دختره خواستگار اومده بود مامان و باباش بهش گفتن میخوای درس بخونی ؟
یا شوهرت بدیم ؟؟











سرشو انداخت پایین و گفت:
"هر چی میخونم یاد نمی گیرم😣😂
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۲:۱۷
زهرا ولدبیگی
خدایا....این شادیو از من نگیر... 😊🙏
.

.



اگه ممکنه نازی رو هم نگیر

یک ساراهم هست اونم نگیر خیلی خوشگله!

میتراهم باباش پولداره،اونم نگیر

اون مریمو که اصلا حرفشو نزن!!

یه اعظم هست اگه میخای اونو بگیر،سیبیل داره
۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۶ ، ۱۵:۵۳
زهرا ولدبیگی

دعای پدر و مادرداعشی ها سر سفره عقد: 

ایشالا به پای هم منفجر بشین

😃😃

........................


منفجر شو عمو ببینه.....(مکالمات داعشی ها با کودکان فامیل)

😃😃

🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟



میگن داعشیا تو شناسنامه شون یه تاریخ تولد دارن یه تاریخ انفجار

😃😃

🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾


پاره ای از اشعار داعشی ها با مضامین عاشقانه، عارفانه، منفجرانه: 

شب به گلستان تنها منفجرت بودم... منفجرت بودم

😃😃

😅😅😅😃😃😃😃😃😃😃


مکالمه بین دو تکفیری:

1-آخر هفته ای چیکاره ای؟ 

 2-هیچی! 

1-پس هماهنگ کن بریم منفجر شیم

😃😃

......................


میگن رو دیوار کوچه تکفیری ها نوشتن: 

لعنت بر پدر و مادر کسی که این جا منفجر شود!


😃😃😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

مکالمه دو داعشی : 

1- منفجرتیم

2- اختیار داری انفجار از ماست...

😄😄😄😄😄😄😄😄

1-کلاس کجا بریم

منفجران فجیح

2-آزمون کجا بدیم

منفجران فجیح

3-کجا

منفجران فجیح

4-کی

منفجران فجیح

تلفن : 29 دوتا بمب!!!!!😂😂

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۶ ، ۱۱:۵۳
زهرا ولدبیگی